سنگ صبور

شب شده سنگ صبور  

خونه غم شده باز این دل من  

پر ماتم شده باز این دل من  

من و تو با دلمون 

ُ تک و تنها و غریب  

توی این شهر بزرگ  

توی این شهر فریب  

خودمونیم و خدا  

خودمون و دلمون 

تو میخوای این دل من خون بشه دیوونه بشه ؟ 

تو میخوای قصه من غصه هر خونه بشه ؟  

نمی خوای سنگ صبور .... 

اگه من از دل خود با تو حکایت بکنم  

قصه مردم نامرد و بگم  

دل تو میشکنه چون جام بلور  

نمی خوام سنگ صبور ....

بیستون

بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد ...

عروسی عروسکها

باز کن پنجره را  

تو اگر باز کنی پنجره را 

من تورا خواهم برد  

به شب جشن عروسی عروسک های 

کودک خواهر خویش 

که در آن مجلس جشن 

صحبتی نیست ز دارایی داماد و عروس 

چهره ای نیست عبوس.........